چت روم

چت روم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانش را فراگیرید که فرا گرفتنش، حسنه است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 22

امشب از ستاره ها تنها ترم ... دارم آروم تو رو از یاد میبرم

واسه زخمایی که رو دلم زدی ... مرحمی جنس محبت میخرم

امشب آسمون گرفته نازنین ... مثل بغضی که تو چشمای منه

یاد با تو بودنات مثل شرر ... داره زندگیمو آتیش میزنه

تو خودت نخواستی با تو بمونم ... اینو تو چشمای نازت میخونم

دیگه از دلم گذشتی نگو نه ... بهتر از خودت من اینو میدونم

ما دیگه هیچوقت به هم نمیرسیم ... تو یه کوهی من یه بادم یه نسیم

تو رو خط میزنم از ثانیه هام ... دیگه نیستی سایه بونه بی کسیم 

حق دل ساده و صادق من این نبود...

نه...

به خدا حق من این نبود...


این شب ها چشم های من خسته است ...

گاهی اشک...

گاهی انتظار...

این سهم چشم های بی گناه من است...


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در چهارشنبه 88/12/5 و ساعت 3:22 عصر | نظرات دیگران()

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو ... ... کاشکی می شد که جونمو هدیه کنم برای تو

درسته ما نمی تونیم این روز و پیش هم باشیم ... ...  بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم ... ... از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون ... ... چراغونی جشنمون ، ستاره های کهکشون

به جای شمع می خوام برات غم هاتو آتیش بزنم ... ... هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم ... ... اشک چشماتو پاک کنم ، نور ستاره بکارم

کهکشون و ستاره هاش ، دریا و موج و ماهیاش ... ... بیابونا و برکه هاش ، بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس و میخک ... ... بال فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک

عاشق تو و یه قلب بی قرار و کوچک ... ... فقط میخوان بهت بگن : « تولدت مبارک »

هیچ وقت آجی کوچولوی خوبی نبودم برات ...

به خاطر همه ی بدیام ببخشم ...

ساده میگم ...

... تولدت مبارک ...

و تو عشقم ...

بی مقدمه میگم ...

... تولدت مبارک ...

شیرین ترین شیرینی دنیا لبخند روی لباته...

پس بخند تا منم بخندم...

تولدت مبارک

خدای من؛

به ما آنچنان فراستی عطا فرما که...

عشق را از هوس باز شناسیم

نور رحمان را از نار شیطان تمییز دهیم

و میان حقیقت و باطل حقیقت اندود ، فرق بگذاریم

آمین...


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در جمعه 88/11/30 و ساعت 10:36 صبح | نظرات دیگران()

سردی ولی کنار تو با شعله ها هم نفسم

شبی کویریم ولی با تو به بارون میرسم

تلخی ولی با بودنت دیوونه میشم دم به دم

شیرینی زندگی رو نفس نفس حس میکنم

ساکتی اما تو چشات غوغای نور و شبنمه

میترسم از رسیدن آینده ای که مبهمه

با تو یه دنیا شادیم اگرچه دور و بی کسم

از خشکی نگاه تو به مرز دریا میرسم

دریا خود خود تویی که غرق طوفان توام

شب غرق زیبایی میشه وقتی نگاهت میکنم

.........................................................

نقطه های دل منم پر از حرفه...

کاش بفهمی راز و رمزشو...

کاش......!!!

مهم نیست

روزت مبارک عشقم...

====================================

پرسپولیسم...

افتخار میکنم به داشتنت مثل همیشه ...

بازم دلبری کن برام مثل این روزا ...

دل خوشیم فقط تویی ...

دنیامی...

خدایا دنیامو خراب نکن...

====================================

سیاه پوشیده شهر

همه جا رنگ عزا گرفته

همه ایران اومدن

به عشق تو آقای مهربونم

قرارمون یادت نره

حالا که دستمو گرفتی

ولش نکن...

حرم امام رضا

امام رضا (ع)؛

امام راهنما در مهلکه هاست...

هرکه از او جدا شود هلاک گردد...

خورشید هدایت و حیات است امام

سرچشمه ی فیض و برکات است امام

نابود شود هرکه از او دور افتد

در مهلکه ها دست نجات است امام

...التماس دعا...


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در شنبه 88/11/24 و ساعت 6:25 عصر | نظرات دیگران()

بازم ردپای تو ...

تو دنیای آرزوهای من ...

اگه تو رو نداشتم الان خیلی چیزارم نداشتم ...

من با تو، تو این 2 سال دوستای جدید پیدا کردم ...

دکتر، بابای سرخمونو دیدم ...

و حالا ...

حالا من با کمک تو به یه آرزوی دیگم رسیدم ...

امیدوارم بتونم خوبیاتو جبران کنم...!

از ته دل واسه بر آورده شدن آرزوهات دعا میکنم ...

مثل همیشه.........

ممنونتم زهرا (ناهید) ...

 ***************************

این آرزوی بزرگی که ازش نوشتم خبرنگاری بود ...

بله! بلاخره منم به جرگه ی خبرنگاران زحمتکش این مملکت پیوستم!!

کار کردن تو دفتر ایسنا تو اون فضای صمیمی واقعا لذت بخشه ...

اونجا بودن به قول زهرا بمب انرژیه!!

وقتی جناب دبیر سرویس (ورزشی) پیرینت اولین کارمو که رو سایت رفته بود بهم داد از خوشحالی.... دلم قنج میرفت!!!

البته آبروداری کردمو فقط ازش تشکر کردم!!

این روزا روزای قشنگیه برام ...

امیدوارم همیشه همین قدر با عشق کار کنم...

********************************

 

ای فریاد رس همه ؛

چه بیراهه میروند آنان که جز تو فریاد رس می جویند ...

و چه بی جوابند آنان که غیر تو را صدا می زنند ...

فریاد از همه ی فریاد رسان ...

خودت به فریادمان برس ...

*******************************

..... آپ بعدیم قرمزه قرمزه .....

قرمزی که خیلی وقته ننوشتم ازش


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در جمعه 88/10/18 و ساعت 10:16 صبح | نظرات دیگران()

دیروز یه روز خاص بود برام...

یه روز مهم...

روز تولد کسی که اگه نبود شاید...

نه...

حتما خیلی از روزام تکراری بود...

دیروز روز کسی بود که اگه تو یه روز کمتر از 2 بار ببینمش دلم لک میزنه واسش...

واسه جیغ جیغ کردنش...

واسه این چیه گفتنش...

واسه تف مالی کردنش...

واسه همه ی شیطونیاش...

شاید باور کردنی نباشه اما از همون ماههای اول زندگی این فسقلی با نمک از نشستنش از دست زدنش از بای بای کردنش از دست دادنش از پل رفتنش و حالا از راه رفتنش اگه من و مامان و بابا و آبجی بیشتر از مامان و باباش خوشحال نشده باشیم کمترم نشدیم

آره....

علیرضا پسر کوچولوی همسایه و تنها آشنای ما تو مشهد حالا واسه ما تبدیل شده به...

به یه داداش کوچولوی شیرین و دوست داشتنی...

و البته جالب اینه که اون به خونواده ی ما وابسته تره تا مامان و بابای خودش...!!!!

« . . . اولین بهار زندگیت مبارک علیرضای من . . . »

علیرضای من

«» «» «» «» «» «» «» «» «»

امتحانای میان ترم (یا بهتره بگم قسمتی از ترم)

امتحانای میان ترم شروع شده و من به شدت درگیر درسم...

میخوام بچسبم به درس و بشم شاگرد اول کلاس...!!

فعلا که یه نمره ی کامل و یه نمره اول کلاس حاصل این زحمات بوده!!!

تا ببینیم بقیه نمره ها که هفته ی آینده میاد چی میشه...!

«» «» «» «» «» «» «» «» «»

این روزا اتفاق قابل نوشتن خیلی زیاده اما خوب این درس واقعا وقتی واسه کارای متفرقه نمیذاره...!!

یکی از مهمترین اتفاقایی که افتاد برام برگشتن یه عزیز به زندگیمه...

کسی که شاید خودش ندونه بودنش کنارم چقدر بهم آرامش میده...

حتما میاد اینجا و میخونه نوشته هامو...

شاید درست نباشه اسمشو اینجا بیارم اما...

دلم میخواد باور کنه که با همه ی شیطونی کردناش و شاید یه جاهایی اذیت کردناش چقدر...

دوستش دارم...

«» «» «» «» «» «» «» «» «»

ای محبوب جاودانی ؛

ما را به جرعه ای از عشق مهمان کن

و برقی از منزل لیلی بدرخشان

تا خرمن وجودمان را خاکستر کند

آمین...


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در پنج شنبه 88/9/5 و ساعت 6:54 عصر | نظرات دیگران()

من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو

سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم

آخر به این در آمدم ، باشم کنار خوان تو

من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام

یا خوانده یا نا خوانده ام ، اکنون منم مهمان تو

پای من از ره خسته شد ، بال و پرم بشکسته شد

هر در به رویم بسته شد ، جز درگه احسان تو

گفتم منم در می زنم ، گفتی به تو سر می زنم

من هم مکرر می زنم ، کو عهد و کو پیمان تو ؟

سوی تو رو آورده ام ، ای خم سبو آورده ام

من آبرو آورده ام ، کو لطف بی پایان تو ؟

حال من گوشه نشین ، با گوشه ی چشمی ببین

جز سایه ی پر مهرتان ، جایی ندارم جان تو

من خدمتی ننموده ام ، دانم بسی آلوده ام

اما به عمری بوده ام ، چون خار در بستان تو

*********************************

حرفامو دیروز صبح تو صحن گوهرشاد کنار ستون وسط صحن رو به ایوون ورودی مسجد زدم بهت

مثل همیشه شنیدی حرفامو...

من خیلی از داشته هامو مدیون داشتن توام

دیشبم زل زدم به گنبد و گفتم عیدی بده آقا

یادته؟؟؟

دلم بیشتر از همیشه گرمه که عیدی میدی بهم

الان بیشتر از 5 ساله که همسایتم

میخوام تا ابد همسایت بمونم

نخواه دور بشم از خونت

از حرمت که یه پناهگاهه واسه فرار از دل تنگیای تکراریم!!

از خود تو ...

تو که تو همه ی این 5 سال شدی هم راز دلم...

تو این چند روز 4،5 باری دعوتم کردی

اما بازم دلم پر میکشه واست

دلم تنگته آقا...

این روزا حرم جای سوزن انداختن نیست

همه ی ایران جمعن اینجا

جای همه خالی

انشاالله قسمت شمام بشه


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در جمعه 88/8/8 و ساعت 3:40 عصر | نظرات دیگران()

 

. . . به تو می اندیشم . . .

ای سرا پا همه خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت ، همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را ، تنها تو بدان

تو بیا . . .

تو بمان با من ، تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب !

من فدای تو ، به جای همه گلها تو بخند !

اینک این من که به پای تو درافتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز

تو بگیر !

تو ببند !

تو بخواه !

پاسخ چلچله ها را تو بگو

قصه ی ابر هوا را تو بخوان

تو بمان با من ، تنها تو بمان

در دل ساغر هستی تو بجوش

من ، همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش . . .

                               ( فریدون مشیری )

خداوندا ؛

از زمین بریده ایم . . .

آسمان را عیان کن . . .

و تعلیق را بیش از این روا مدار . . .


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در جمعه 88/8/1 و ساعت 12:52 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 14
مجموع بازدیدها: 92158
جستجو در صفحه

پیوندهای روزانه
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو