چت روم

چت روم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و فرمود : ] رشک بردن دوست از خالص نبودن دوستى اوست . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 9

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت...

(جواد نوروزی)

پ.ن: ادامه پست قبلو که  تایپیده بودم گم کردم. اگه حسش بود دوباره می تایپم!


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در شنبه 90/11/1 و ساعت 1:46 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 4
مجموع بازدیدها: 92111
جستجو در صفحه

پیوندهای روزانه
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو