چت روم

چت روم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هیچ صدقه ای نزد خدا، محبوب تر از حقگویی نیست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: شنبه 103 آذر 3

 

خداحافظ مدرسه ...

انگار همین دیروز بود که غصه خوردم از باز شدن مدرسه ها ...

اما حالا ...

حالا وقتی فکر میکنم میبینم چه زود گذشت این 8 ماه ...

دیروز پشت خنده های همیشگی بچه ها انگار یه بغض گیر کرده بود ...

در و دیوار خوشگل و تازه ساز مدرسه انگار یه حال و هوای دیگه داشت ...

صدای زنگ مدرسه دیروز برعکس همیشه به جای اشک شوق اشک دلتنگی توی چشامون آورد ...!!

خانم ربانی معاون دلسوز مدرسه مهربون شده بود  و دیگه سر کسی جیغ نمی زد!! باور کردنی نبود وقتی که دیر رفتم و خودمو واسه شنیدن یه جیغ و آبروریزی جلوی بچه ها آماده کرده بودم ، دیدم با مهربونی عجیبی گفت: دخترم چرا دیر اومدی !!!!!!!!!!!!!!!!!

یادم نمیره دل دل کردنا واسه تموم شدن این هفته ی آخر ...

و برعکس ...

دل دل کردنا واسه تموم نشدن روز آخر ...

هنوز هیچی نشده دلم تنگه واسه میزای چوبی سالای قبل و میزای خوشگل امسالمون که هرکاری کردیم نشد حرف دل روش بنویسیم ...!

وقتی به پشت سرم نگاه میکنم ، وقتی خاطره هام یادم میاد ، وقتی به بهترینا فکر میکنم ، وقتی به شیطونیا و مظلوم بازیام فکر میکنم ، دلم هوایی میشه و اون روزا رو میخواد ...

دلم کلاسمو میخواد ...

*******************

6    6      6 تایی ها...

بارسای دلم   6        رئال مادرید  2

             

به خاطر شیش تایی ببخشید رئالی بودن اکثریت دوستان در مورد این موضوع به همین مقدار بسنده میکنم !!!!


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در جمعه 88/2/18 و ساعت 8:42 عصر | نظرات دیگران()

 

آخه مگه میذارن ؟ ؟ ؟

آخه مگه میذارن پیام بمونه تو لیگ؟؟؟

آخه مگه میذارن اس تق لال ببازه؟؟؟

آخه مگه میذارن ذوب آهن ببره؟؟؟

آخه مگه میذارن آبی اهواز سقوط کنه؟؟؟

آخه مگه میذارن برق بازیشو ببره؟؟؟

اینارو همه میدونن آخه.....

نیازی به گفتن نداره که.....

!!! !! ! !! !!!     !!! !! ! !! !!!     !!! !! ! !! !!!     !!! !! ! !! !!!

تیم ملی....امپراتور....؟؟؟

با همه ی عشق و علاقه ای که بهش دارم اما............

چیزی واسه گفتن ندارم.....

 


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در یکشنبه 88/2/6 و ساعت 2:10 عصر | نظرات دیگران()

 

«  .  .  پرسپولیس زلزله  .  .  همینه همینه  .  .  » 

بی مقدمه سلام . . . !!

من نمی دونم چرا تا یه سری اتفاق مهم و یه عالمه اتفاق درست و حسابی واسه آپیدن میفته این تلفن خونه یا این سیستم محترم سر ناسازگاری میذاره . . . !

اتفاقای این یه ماه که از بس مهم بود هردوتا باهم قاطی کرده بودن!!

خدا رو شکر که این دفعه هم گذشت !!

به هر حال ؛

. . . با یه عالمه تاخیر سال جدید که البته دیگه قدیمی شد مبارک همه . . .

و اما تو . . .

تو که بهونه ای واسه بودن من و خیلیا . . .

. . . پرسپولیس . . .

نمیدونم چرا تو 2، 3 هفته تعطیلات مازیار و سپهرهرشب میومدن تو خواب من!!!

یا چند بار تو آزادی از تو جایگاه بازیتو نگاه کردم !!!

. . . یادش بخیر . . .

نمیدونم کدوم تیم بو د ،اما 3 ، 0 با گلای کاپیتان کریم ، علی نیکی و حسین بادامکی  () زدیمش و من تو ورزشگاه کنار اون همه هوادار که البته همگی از جنس آقایون محترم بودن ظرطردئو گاشذغ...!!!  (شرمنده این قسمتش خش داره)

خوشحالم که زلزله شدی باز . . .

قولی که اول فصل دادی به دلم یادت نره . . .

. . . قهرمانی تو آسیا . . .


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در چهارشنبه 88/1/26 و ساعت 7:55 عصر | نظرات دیگران()

 

کجایی پرسپولیس من؟؟؟

 

پرسپولیس دلم ؛

نمیخوام گرفتن این نتیجه ها رو عادت کنم ...

نمیخوام خنده از ته دل ، واسه بردت برام آرزو بشه ...

نمیخوام چشمام ، گریه کردن واسه تو یادشون بره ...

نمیخوام دلم ، شکستن به عشق تو رو فراموش کنه ...

نمیخوام آرزوهام ، تبدیل به رویا بشه ...

نمیخوام ، هیچ کدومو نمیخوام ...

دلم تنگه پرسپولیس ...

پس تو کجااااااااااااااااااااااااااایی؟؟؟؟؟؟

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

آخه چرا حالا ؟؟؟

 

اگه تا حالا شک داشتم ، الان تقریبا مطمئنم که تو ...

که تو قهری با دلم خدا ...

اما چرا حالا که بیشتر از همیشه لازمت دارم ...

تویی که همیشه اون همه دوستم داشتی ، واسه چی حالا ...

اینا چه امتحاناییه ..!!

چرا همه با همدیگه ..؟؟

بزار یکی تموم بشه ، بعد یکی دیگه ...

دلم گرفته خدا ...

دستامو بگیر مثل همیشه ...

نزار زمین بخورم ...

نزار تنها بمونم ...

مثل اون روزا هوامو داشته باش ...

مواظب خودم ، دلم ، عشقم ، پرسپولیسم باش ...

تو رو خدا باش خدا ، باش ...

قهر نکن با دلم ...

خودت میدونی که بی تو همیشه کم میارم ...

می دونی که بی تو هیچم ، پوچم ...

خودت که میدونی چمه ...

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

گفته بودم این روزا خل شدم !!!

 

چند روز پیش سر یه چیز الکی عصبانی شدم و با نازنین ترین دبیر فیزیک دنیا حرفم شد!!!!

اینجانب از اونجایی که سر و کارم بدجوری با نامه و این چیزاس ، طی یک نامه از دبیر عزیز عذرخواهی کرده و آدرس اینجا رو دادم تا بیان و ببینن واسه این مظلوم ترین شیطونک دنیا چقدر عزیزن ...

و من چقدر خوشحالم از حضور ایشون ...

البته استقلالی بودن ایشون و شیطونیای دیروزشون سر کلاس و بحث قرمز و آبی و طیف رنگ و انرژی و لاندا و قوی و ضعیف بودن رنگ ها و اون جمله ی عذاب آور پای تخته و... این حرفا هیچ تاثیری تو علاقه ی بنده به ایشون نداره ...

خوشحالم که بخشیدی منو ...!

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

علمی – کاربردی ؛

 

خدا رو شکر، قبول شدم ...

اما تهران !!!!

البته خودم زده بودم خوب ..!!

رشته ای که عاشقانه دوستش دارم ...

... مکانیک ...

به هرکی میگم میزنه زیر خنده ، میگه مگه اینم شد دانشگاه !!!

بابا علمی کاربردیم عالمی داره واسه خودش ..!!

ولی انشاالله سال دیگه ، همین رشته ، یه دانشگاه خوب ...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

خوشحالم که تو آقای منی ؛

 

شهادت آقا ،  شهر آفتاب ، غوغاتر از همیشه ...

خوشحالم که اینجام ...

کنار یه آقای مهربون ...

کنار بهشت ...

باور کنید اسم تک تکتون توی حرم یادم بود ...

دعاتون کردم ، اگه لایق بدونید ...

- - - - - - - - - - - - - - - - - -

ای خداوند مهر و قهر ؛

 

مهر تو پیش و بیش از قهر توست ...

« سبقت رحمتک غضبک »

تویی که مهرت را بر دشمنانت دریغ نمیکنی ، قهرت را بر دوستانت روا مدار ...

 


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در جمعه 87/12/16 و ساعت 6:13 عصر | نظرات دیگران()

 

این روزا سر دلم بدجوری شلوغه ...

اصلا چند ماهیه که همش اتفاقای عجیب حواسمو میبره به ناکجا...!

حالا تو روزای سرنوشتم

سرنوشت تموم اون اتفاقای جدید و عجیبی که افتاد برام ...

بعضیاش باور کردنی نبود !!!!!

دلیل همش شیطونک بازیای خودمه و بس ...

البته واسه من که خیلی بد نشد...!!

حالا دیگه ...

هیچی اصلا ، این پست واسه پرسپولیسمه ...

اونا رو بعدا میگم ...

خلاصه دیگه دلم یه مدتیه پرماجراتر از همیشه داره به کار خودش ادامه میده ...!!

از یه طرف درس و مدرسه ...!

از یه طرف تو (بعدا درموردش می نویسم) !!

از وسطم پرسپولیس ...!!!!!!

دلم میخواد تو روز عشق (ولنتاین) یه اتفاق قشنگ همه ی این دل مشغولیامو واسه چند ساعتم که شده ازم دور کنه ...

چند هفته ای میشه که ته دلم جز استرس نبوده ...

حالام که بیشتر شده ...

خیلی بیشتر ...

سرمربی خارجی بلاخره اومد ...

کاری به بزرگی یا کوچیکیش ندارم ...

مهم اینه که اومده جای افشین دلم ...

جای کاپیتان ...

حیف از افشین ...

حیف از غیرت افشین ...

حیف از تعصب افشین ...

دلم نمی خواد افشین غصه داشته باشه ...

دوست دارم بخنده همیشه ...

خنده هاش یه مرهم واسه دل بی قرار هوادار ( نه هوادار نما ) ...!

هیچی اصلا ...

کاش جناب وینگادا موفق کنه پرسپولیسمونو ...

 


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در پنج شنبه 87/11/24 و ساعت 7:40 عصر | نظرات دیگران()

سلام بر و بچ گل هوادار + غیر هوادار . . .

بلاخره طلسم آپ نکردن این جانب هم شکست . . .

امان از وقتی که آخرین امتحان ( اونم فیزیکی که عاشقشی ) عالی بدی ، بعد بیای با کلی انرژی بشینی پای کامپیوتر بعد هی روشن کنی ، هی خاموش بشه ، هی روشن کنی ، هی خاموش بشه...!!!!!

تا بلاخره بعد از یک ماه درست بشه ‏، بشه مثل روز اول ، آره مثل روز اول که غیر از چندتا برنامه ی الکی هیچی توش نبود !!!!!!!!!

همه ی 222 تا عکس سرخم که واسه جمع کردنش ساعتها توی دنیای مجازی گشته بودم و به ناکجاها رفته بودم + چند تا کلیپی که واسه پرسپولیس دلم ساخته بودم + خیلی چیزای دیگه پرید!!!

خلاصه . . .

نیومدم اتفاقای تکراری که از 2 ماه پیش افتاده و خودتون خوب میدونید که چی به چیه رو تکرار کنم !

داخلی :

رفتن آقای مصطفوی ، اومدن جناب انصاریفرد ، بازیای نه چندان جالب تیم و نتیجه های بد ، فشارای روانی روی افشین پیروانی ( نازنین ترین سرمربی دنیا ) از همه طرف ، قرعه کشی لیگ قهرمانان آسیا ، تحریم 90 و عادل ترین فوتبالی ایران ، بازی نکردن روشن ترین ستاره ی دلم (همون شماره 7 گلم) ، نتیجه گرفتن تیم تو دوتا بازی آخر و . . .

خارجی :

« قهرمانی لیورپول دلم تو نیم فصل اول لیگ جزیره »

همش قدیمیه و نیازی به نقد و بررسی نداره!!!

اما . . .

افشین ، کاپیتان ، آقای تعصب . . .

الهی بمیرم . . .

دلم میگیره وقتی میبینم هوادارنماها رو که تو ورزشگاه حرف مجانی میزنن و به جای حمایت و روحیه دادن به سرمربی نازنینمون این جوری . . .

بازم مثل همیشه بی خیال . . .

همون حرف همیشگی ، کی به حرف من و تو گوش میده هوادار . . .

هر هوادار واقعا هواداری بهتر از همه میفهمه که تو این شرایط افشین پیروانی فقط و فقط هواداری لازم شده . . .

کسی اگه واقعا پرسپولیس دلشو میخواد باید صبر کنه . . .

باید فقط حمایت کنه از افشین و از همه ، حتی اگه . . .

باید به بازیکنا و سرمربی اونقدر روحیه بده تا انگیزه ی بردن داشته باشن . . .

آره . . .

الان همه ی هوادارای واقعی تیم میدونن که فقط حمایت لازمه . . .

فقط حمایت . . .

*********************

دیروز وقتی استادیوم آزادی رو البته خیلی اتفاقی (!!!) دیدم ، وقتی سکوهای خالی رو که واسه دیدن بازی صدر نشین فعلی لیگ اومده بودن ، دیدم‌ ، دلم هوایی شد . . .

گفتم ببین تو رو خدا . . .

پارسال پرسپولیسمون یادش بخیر . . .

کمتر از همه 60 هزارتا میومدن واسه دیدن بازی . . .

اون بازی بعد از افطار تو یه روز غیر تعطیل که تو ورزشگاه 95 هزارتا هوادار اومده بود ، یادته...؟؟؟

اما حالا تیمی که ادعای قهرمانیش شده ، تو یه روز عادی ، یه ساعت مناسب‌ ، هواداراش به تعداد نصف ظرفیت آزادی هم نمیرسه !!!!!!!!

وای خدایا . . .

من چه خوشبختم . . .

که تو همیشه بهترین ها رو جلوی پام میزاری . . .

دوستم داری . . .

به اندازه ی همه ی اونی که من همه رو دوست دارم . . .

شایدم خیلی بیشتر از اون . . .

******************

تنها پناه تنهایی ها :

دستمان تهی از طاعت و آلوده به معصیت است ...

اما دلمان سرشار از عشق و محبت است...

به دستمان نگاه نکن...

به دلمان...

نه ، به آن هم نگاه نکن...

به دست و دل خودت نگاه کن...

« من کان محاسنه مساوی فکیف لایکون مساویه مساوی !؟ »


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در پنج شنبه 87/11/17 و ساعت 7:57 عصر | نظرات دیگران()

 

هر چند نیست درد دل ما نوشتنی

از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ام

 

سلام...

الان چند روزی میشه میام آپ کنم جور نمی شه...

 

1- اولین سالگرد دوستیم با ناهید گلم... 

قبلا گفتم ، بازم میگم ؛  

اولین دوستا همیشه یه جور دیگه عزیزن...

الهی دل مهربونت هیچ موقع غم نگیره...

عزیزمی ناهید...

اینم به افتخار هر دومون...!!

 

2- عید بزرگ غدیر...

روز عید دلم بدجوری ابری بود...

یکی دو ساعتی بود اشکام تمومی نداشت...

مامان گفت پاشو بریم حرم...

آره ، حرم...

آروم ترین جای دنیا...

بهشت...

تو حرم آقا دل بد جوری آروم میگیره...

خیلی وقت بود منتظر بازی متحد و منتخب بودم...

اما...

ترجیه دادم اون موقع یه جای آروم باشم...

نیم ساعت بعد...

تو حرم آقا...

مثل همیشه آرامش...

یک ساعتی اونجا بودم...

نمی دونم چرا تا از حرم اومدم بیرون بازم...

بازم دلم گرفت...

رسیدم خونه...

یه راست پای تلوزیون...

هنوز نیم ساعتی از بازی مونده بود...

وقتی فهمیدم یکی از گلای بازی ‍، کار سوپر استار دلمه(  )!!(شماره 7 محبوب) یه خورده حالم بهتر شد...

بابا تازه از خواب بیدار شده بود...

اونم دلش آروم نمیگرفت...

اینگار واقعا یه خبرایی بود...

بابا بزرگ ‍، بابای بابا ، خیلی وقته بدجوری مریضه...

بابا دلش شور میزد...

زنگ زد خونشون...

اول مهدی ، پسر عموم...

بعدش مامان بزرگ...

و عمه...

- سلام ، خوبین ؟ بابا چطوره ؟

- داداش یه ربع دیگه زنگ بزن ، بابا حالش بد شده...

بابا زود زنگ زد به عمو...

- چی شده؟

- نمی دونم ، دارم میرم ، تو راهم

- رسیدی حتما یه زنگ به من بزن

- باشه خداحافظ

یه ربع بعد :

دوباره خونه ی مامان بزرگ...

بازم عمه...

- پاشو بیا داداش ، تموم شد...

آره...

بابا بزرگم رفت...

یادش بخیر...

همیشه میگفت باباجون درس بخونید...

واسه شما هیچی درس نمیشه...

الان یه هفتس که بابا بزرگ رفته تو آسمونا...

پیش خدا...

آره...

تو بهشت...

 

**************************

 

از 5 شنبه امتحانا شروع میشه...

بلافاصله بعد از تموم شدن امتحانا کنکور دارم (علمی- کاربردی) ...!!

تا آخر امتحانا کامپیوتر بی کامپیوتر...!!

 

**************************

 

ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را

علف هرزه ی کین پوشانده ست...

و همه مردم شهر ، بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست...

و کسی فکر نکرد ، که چرا ایمان نیست...

و زمانی شده است ‍، که به غیر از انسان ‍، هیچ چیز ارزان نیست...

 مهربان من...

ارزش انسانیت بر ما ارزانی دار...

 


 نوشته شده توسط ... کوچولوی خوشبخت ... در سه شنبه 87/10/3 و ساعت 6:14 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 5
مجموع بازدیدها: 93010
جستجو در صفحه

پیوندهای روزانه
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو