! . . . خبرهای یک خبرنگار قرمز . . . !
چقدر زود بزرگ شدی و قد کشیدی
چقدر زود حرف زدنو یاد گرفتی
عشق می کنم وقتی صدام می کنی و میگی « آجی زهلا »
چقدر شیرینه شنیدن صدات
چقدر لذت بخشه نگاهت
چقدر آرومم میکنه حضورت
چقدر دلم می گیره از ناراحتیت
بغض می کنم از بغضت
و آتیش می گیرم از مریض بودنت
نمی تونم ببینم اشکتو
بخند علیرضای دلم
بخند کوچولوی من . . .
دومین بهار زندگیت ....... دومین بهار زندگی منم هست
و سهمت تو خوشبختی این روزای من شاید بیشتر از همه
تولدت ستاره بارووووووووووووووون