! . . . خبرهای یک خبرنگار قرمز . . . !
روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو ... ... کاشکی می شد که جونمو هدیه کنم برای تو
درسته ما نمی تونیم این روز و پیش هم باشیم ... ... بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم
میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم ... ... از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم
من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون ... ... چراغونی جشنمون ، ستاره های کهکشون
به جای شمع می خوام برات غم هاتو آتیش بزنم ... ... هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم
تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم ... ... اشک چشماتو پاک کنم ، نور ستاره بکارم
کهکشون و ستاره هاش ، دریا و موج و ماهیاش ... ... بیابونا و برکه هاش ، بارون و قطره قطره هاش
با هفت تا آسمون پر از گلای یاس و میخک ... ... بال فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک
عاشق تو و یه قلب بی قرار و کوچک ... ... فقط میخوان بهت بگن : « تولدت مبارک »
هیچ وقت آجی کوچولوی خوبی نبودم برات ...
به خاطر همه ی بدیام ببخشم ...
ساده میگم ...
... تولدت مبارک ...
و تو عشقم ...
بی مقدمه میگم ...
... تولدت مبارک ...
شیرین ترین شیرینی دنیا لبخند روی لباته...
پس بخند تا منم بخندم...
خدای من؛
به ما آنچنان فراستی عطا فرما که...
عشق را از هوس باز شناسیم
نور رحمان را از نار شیطان تمییز دهیم
و میان حقیقت و باطل حقیقت اندود ، فرق بگذاریم
آمین...