وبلاگ :
! . . . خبرهاي يک خبرنگار قرمز . . . !
يادداشت :
تو هركدومو دوست داري بخون !!!
نظرات :
4
خصوصي ،
20
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
محمدامين
لحظه هاي تهي بودن را چگونه خط کنم؟!
...
مي دانم بايد نوشت...
مي دانم!
اما از چه؟!
از کدام حس ناب...؟!
از کدام دريچه؟!
...
گرچه فهميده ام؛ نوشتنم از فرياد رساتر است!
و سکوت؛ انتهاي زيباي آوازي ست که در سمفوني ِ يک پرنده ي عاشق نجوا مي شود!
...
مي نويسم؛ عمرم رفت... قلبم سوخت... جانم ساخت!،
مي نويسم؛ او آمد... چشمم ديد... قلبم باخت!!!
آري؛
اين رسم زندگي است...
روزي کسي مي آيد،
و روز بعد؛ بودن نابِ تنهايي...
*
روزي او مي رود
و همه چيز تمام مي شود...
مثل يک مهماني که به آخر مي رسد!
به همين سادگي!!!
.
.
.
جوانيم را از من بگيريد...
ايمانم را نه!!!